...بی مقدمه ...
راستش امروز وقتی بعدچندماه اومدم تو وبلاگم نمیدونستم اصلا میخوام چی بگم و چی بنویسم فقط اومدم تا وبلاگم یادش نره که هنوز زندس ... راستش فک میکنم گاهی ازمیون هیاهوی زندگی و گرفتاری و درس و ... جالبه اگه یه نصف بعدازظهر رو ادم به خودش اختصاص بده هرچندهم کاراش مونده باشه نمیدونم اما واسه من که اینطوریه ینی وقتایی که یه نصف روز و به خودم اختصاص میدم از روز بعد با انرژی بیشتری شروع میکنم ، گاهی فک میکنم یاداوری اشتباهات شایدم خاطرات شایدم اتفاقای خوب میتونه یه تلنگری باشه واسه ادم که به خودش یاداوری کنه « افرین ! ببین چقدر قوی بودی ، عه نگاه کن درسته فلان جا اشتباه کردی اما خوب تجربه خوبی بود ، عه یادته یادته پارسال همین موقع کجا بودی ؟ چیکار میکردی ؟ چی بودی ؟ کی بودی ؟ و ....
فک میکنم هرچنددفعه مرور خاطرات قشنگ باشه هرچندگاهی تلخه اما اخرش یه قلوپ ازچایی ت رو میخوری و یه لبخندکج رو لبت نقش میبنده و با خودت میگی :« چه زود گذشت ...و بعدش شاید یه لبخند ریز واسه اشتباهاتت و خندیدن به حماقتات خخخخ
و بعدش شاید جالب باشه سر زدن به یه وبلاگ تقریبا خاک خورده و بازم نوشتن یه دلنوشته واسه خالی کردن دل ، گاهی هم حرف زدن بایه سری ادم ناشناس ... زندگی میتونه جالب باشه
نظرات شما عزیزان:

موفق باشی
.gif)
لحظات بیاد ماندنی دوست مجازی من

پاسخ: ممنون